مدح و وفات حضرت زینب سلاماللهعلیها
داری دوبـاره در دل ما غـم میآوری بُغضی پُر از غریبی و ماتم میآوری حالا که بزم روضه بنام تو زینب است حـال و هـوای مــاه مـحــرم میآوری دلـدادۀ حـسـینی و با عـشق خود به او اصلاً تویی که عشق مُجـسم میآوری تو دخت مرتضایی و با تیغ خـطبهات پیـوسـته لـرزه بر همه عـالم میآوری ارث از علی گرفته و طوفان غـیرتی در موج هر بلا تو مگر کم میآوری؟ اما هلال غرق به خون با دلت چه کرد در پـیـش او دو دیـدۀ زمـزم میآوری بیـخـود نبود بعـد غـم دلـبـرت حـسـین دسـتی به زانـو و کـمـر خـم میآوری |